چه سخت است دیدن

درد بی درمان مادر

چه سخت است لحظه

 

لحظه انتظار تا دیدن آخر

چه درد است تماشای

قطره قطره آب گشتن

چه درد است دوری از

آغوش عاشقانه مادر

عـ ـکـ ـسـ ـایـ ـی ♥♥که به ♥♥عـمرت ندیدی  http://djhamid.rozblog.com

 شعرهایم …

 

شعرهایم را میخوانی…


و میگویی روان پریش شده ام !


پیچیده است … قبول …


اما من فقط چشمهای تو را مینویسم …


تو ساده تر نگاه کن …


 شرط …




من از تمام آسمان یک باران را میخواهم…

از تمام زمین یک خیابان را…

و از تمام تو…

یک دست که قفل شود در دست من…

 من و تو …



چه زیبا حرف میزنی ؟ تو می گویی از زاویه ی من به مسئله نگاه کن


 

از زاویه تو … آها دیدم


 
از زاویه ی تو چه تنگ است کنارهم نشستن دوضلع من وتو

 

چه دیر فهمیدم


چه دیر فهمیدم عاشقی غزل نیست

شعری سپید است که مرتب فرم عوض میکند…

و تو قرار نبود قافیۀ من باشی

تنها قرار بود

با من در این ستایش ترکیب شوی…

چه دیر فهمیدم چقدر دوستت دارم

 

به لطف تقارن تنهایی با بداهت احساس
 

باران، تلنگر ساعت عاشقی و

وقت جَستن هق هق بغض تر از طاقت چشم ست.

به لطف تقارن تنهایی با بداهت احساس

مثل انار ترک خورده ای که شوق نوبری دارد

مسیر پنجره تا رویای تو را

با چشمان بسته و راه میانبر

 

 
دو قلب عاشق - عکس رمانتیک عاشقانه
دو قلب عاشق

تمام احساس من خلاصه ایست

از مهربانی هایت که هوای عشق تو را دارد

راز نگاه تو را دارد ، مثل چشمه ای زلال در قلبم میجوشد


و در احساس تو جاری میشود …


معنای خوشبختی این است

که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه ، دوستت دارد

 

% چترت را ببند ...

حالا که آمده‌ای
چترت را ببند
در ایوان این خانه جز مهربانی نمی‌بارد…

 عاشقانه

 

 

نگران درهای بسته نیستم

باز می شوند همه شان

نگران توام

که کدام طرف آستانه می ایستی!

 


واژه عشق چه هرز رفته!!!

این روزها هر احساس بی سروپایی راعشق می نامند…

ارسال کننده: بانوی لیان

00

عطرها وآهنگ ها بی رحمترین عناصر زمینند!
بی انکه بخواهی می برندت تا قعر خاطراتی..

که برای فراموشییشان تا پای غرور جنگیدی….

03

حوصله ات که سر می رود ؛

با دلـــــــــــــم بازی نکن ،

من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کرده ام.

 

01

نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس میشوند..

میگویند حساسیت فصلی ست..

آری…

من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم.

 

05

دلم پر است…

پر پر ..

آنقدر که گاهی اضافه اش از چشمانم می چکد…

02

آنقدرها هم..

روی وقار من حساب نکن…

قطب زمین هم که باشم..

تورا که میبینم..

یخ هایم آب می شود…

02

آنقدرها هم..

روی وقار من حساب نکن…

قطب زمین هم که باشم..

تورا که میبینم..

یخ هایم آب می شود…

 

کاش می دانستم این سرنوشت را چه کسی برایم بافته... آن وقت به او می گفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو ببرم...

کاش می دانستم این سرنوشت را چه کسی برایم بافته…
آن وقت به او می گفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو ببرم…

 

توی دنیا  دوتا نا بینا میشناسم  یکی تو که هیچ وقت عشقم رو ندیدی  یکی من که کسی جز تو ندیدم

توی دنیا

دوتا نا بینا میشناسم

یکی تو که هیچ وقت عشقم رو ندیدی

یکی من که کسی جز تو ندیدم…

 



دشت‌هایی چه فراخ!
کوه‌هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!

من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.

 

Copy of 1035

به درگاه تو دعا می کنم،

که در قلب منی،

در عبور از دنیــــــــــــــای رنــــــــــــــج،

راهــــــــــنمایم باش،

قلبم را به سوی تو می گیرم،

پس مرا به سوی خویشتن بخوان،

و راه لطف و رحمتت را نشانم ده،

 

normal_Avazak_ir-Space7

خواسته ام در این جایگاه، یعنی جایگاه بنده فقیر ناامید،

آن است که:

گناهان گذشته ام را بیامرزی

و در باقیمانده عمرم،مرا از گناه باز داری …

 

normal_1

گام گذاشتن بر نوک کوه وجود…

بسیار سخت تر از هر کار دیگری است…

 

normal_Avazak_ir-Sun18

دگر درد دلم درمان ندارد…

مسیر عاشقی پایان ندارد..

مرا در چشم خود آواره کردی..

نگاهت دور برگردان ندارد…

normal_Avazak_ir-Girl49

آیینی که آدمی را به گوشه نشینی…

وادار کند دوامی نخواهد داشت…

 

 

مگر می توان شیرینی عشق تو را چشید و از تو روی گردان شد ؟

مگر می توان لذت همجواری با تو را درک کرد و میل جای دیگر داشت ؟

 

 

سرنوشت مرا خیر بنویس

تقدیری مبارک

تا هر چه را که تو دیر می خواهی زود نخواهم

و هر چه را که تو زود می خواهی دیر نخواهم .

 

 

اگر تنهایی ام چشم مرا بست…

اگر دل از تنم افتادو بشکست..

فدای پای قلب آن عزیزی..

که درهر جا که باشد یاد ما هست…

 

 

آنقدر قوی باش تا هر روز با زندگی روبه رو شوی…
زندگی یک مسابقه نیست،
بلکه سفری است که هر قدم از مسیر آن را
باید لمس کرد،
چشید،
و لذت برد… 

 

30

در روز عشاق برای دوستت کارتی بفرست..

و روی آن بنویس..

از طرف کسی که فکر میکند تو بی نظیری…

 

01

جریان زندگی چیزی جز…

مبارزه میان عاطفه و عقل نیست…

 

Avazak.ir-Love10708

سالهاست کوهستان دلم به حرمت ردپایت …

به برف هایش اجازه آب شدن نمیدهد…

 

 


 

به سلامتی اونو یارش
منویادش
اونو فابش
منو یادش
به سلامتی
کسی که اونو خواستمو اون منو نخواست10930889423326562669

 

38375890086578467068

مرا حبس كن در آغوشت

 

من ؛

برای حصار بازوان تو

 

 

مجرمترين زندانيام !



بــــاور کــــن !

کــــار مــــن نیستــــ ،

کــــار ِ - خــــداستــــ ...


" دلـــ♥ــــم "

جایــــی

میــــان ِ- نَفَس هایَتــ♥ــــــ-

گیــــر کــــرده استــــــــ ...

 


 

یادت باشد به خوابم آمدی،

بیدارم کنی
بِبوسمت!


 

 


 



خـیــالــت راحــــــــــت

من همــان مـنـم!!!

هنوزم هم در این شـــــب های بی خــوابی و بی خـاطــره

میان این کــوچه های تاریــک پرسه می زنم

اما به هیچ ستـــاره دیگری سلام نخواهم کرد

خیــالت راحـــت ! ! !

من وفا دار احساسم هستم . . . !

AxGiG,عکس گیگ پایگاه آپلود عکس ویژه وبلاگنویسان

دلــــم تنگ شده....

برای وقتی که میگفتی: دلــــم واســــتـ تنــــــــگ شـــــدهــ

دلم تنگه:

برای بودنـــــــــت

شایدم برای لبخنــــــد خودم

دلـــــم برای همه چیز تنگ شده جز

نبـــــــــودنتــــــ


 

یک عمر آرامش

 

همین که هستی ...
همین که لا به لای کلماتم نفس می کشی ...
راه می روی ...
در آغوشم میگیری ...
همین که پناه واژه هایم شده ای ...
همین که سایه ات هست ...

شاید آرام تر میشدم

 

شاید آرام تر میشدم ...
فقط و فقط ...
اگر میفهمیدی ...
حرفهایم به همین راحتی که میخوانی ...
نوشته نشده اند ...

 

تنها تو را باور دارد

 

یک نفر ...
در همین نزدیکی ها ...
چیزی به وسعت یک زندگی ...
برایت جا گذاشته است ... 
خیالت راحت باشد ...
آرام ...
چشمهایت را ببند ...
یک نفر برای همه نگرانی هایت بیدار است ...
یک نفر که ...
از همه زیبایی های دنیا تنها تو را باور دارد ...

همیشه با تو

 

با تو بوده ام
همیشه و در همه جا
با تو نفس کشیده ام
با چشمان تو دیده ام
مرا از تو گریزی نیست
چنانکه جسم را از روح
زمین را از آسمان
درخت را از آفتاب
تو دلیل من برای حیات بودی و هستی
و چنان با این دلیل زیسته ام
که باور کرده ام
علت بودن من تو هستی

 

من این دوست داشتن را می ستایم

 

آدمهایی هستند که شاید کم بگویند " دوستت دارم "
یا شاید اصلا به زبان نیاورند دوست داشتنشان را
بهشان خرده نگیرید !
این آدمها فهمیده اند "دوستت دارم" حرمت دارد
مسئولیت دارد
ولی وقتی به کارهایشان نگاه کنی
دوست داشتن واقعی را میفهمی ...
میفهمی که همه کار میکند تا تو بخندی
تا تو شاد باشی
آزارت نمیدهد
دلت را نمیشکند
به هر دری میزند که با تو باشد
من این دوست داشتن را می ستایم.

باز شبی دیگر

 

گاه آرزو می کنم که ای کاش راحت ار کنار دیگران می گذشتم ...
اما ...
شبهای آرام زندگیم انگشت شمار شده اند ...
باز شبی دیگر را باید با این بغض لعنتی به صبح برسانم ...

 


 گذشته نرم و تغییر پذیر است ...

 


چرا مشتی گل پژمرده در آغوش بگیرم هنگامی که چمنزار هایی به روشنی رو به آفتاب می درخشند.....!



 

چه معنی دارد زندگــــــــــی......؟؟

 

وقتی کــــــه هیچ اتفاقی مـــــن و تــــــــو را سر راه هم قرار نمی دهــــــد

 « عشق آخر »

من جز تو کسی را ندارم، تو هم دل مرا بازی نده ...

کاش بیایی و ببینی که به چه روزی افتاده ام،

ببینی که چند روز است چشم به راهت نشسته ام،

ببینی چند شب است خواب به چشمانم نیامده،

کاش به تو بگویند من مرده ام، کاش بدانی که من

 در حقت بدی نکرده ام، یادت هست آن روزی که

به من گفتی تو عشق آخر منی، گفتی هر چی که

دارم، دارو ندارم توای ...؟

 

نگاه به چشمانت چه جرم سنگینی داشت که من را تا ابد زندانی

آن چشم های زیبایت کرد، نگاهی که من را بی انتها عاشق و

شیفته ی تو کرد، نگاهی که مثل باد بر زندگیم وزید و زورهای

بی کسی ام را با خود برد و به جایش تو را برایم آورد که حال

شده ای تک سرنشین قلبم، حال قلبم از آن توست،

منتظره جواب توست، فقط بگو میخواهمت، مینشینم به

 پایت تا آخر عمر، میشوم مجنون تو، تا به ابد،

میشوم شاعر چشمانت، می نویسم از آن چشمان زیبایت

اگر کسی به من بگوید دیوانه! حرفش را قبول میکنم، چون

من دیوانه ام، دیوانه آن چشمان زیبایت، فقط گرمای دل

من شو، میشوم خورشید برای تو، فقط نسیمی از عشق شو،

 

میشوم طوفانی از عشق برای

و، میشوم فرهاد کوه کن تو، ت

می سازم خانه ی عشقم را، فقط با وجود تو ...

 

از وقتی که تو را دیدم       نمی دانم خوابم یا بیدار

نمی دانم تو را در خواب دیدم یا بیدار ...

چه خواب باشم چه بیدار       تنها تویی همه ی وجودم

یک بار دیدم آن صورت همچو ماهت       آن صورت آرام و پر از عشق و محبتت

که آن آرامش روحم را تسگین میداد و بر تمام وجودم حکمفرا می گشت،

آرامشی که قلبم را به لرزه وا می داشت

با خود میگفتم چطور آرامش صورتش در وجودم رخنه کرده،

وجودم را بی اختیار مال خود کرده       وجودم را از عشقش سرا زیر کرده

وقتی چشمانم را  باز کردم آن وقت فهمیدم صورت ماهش فقط یک خواب بود و بس !

من همان تنهای بی کس       از تنهایی به کوچه پس کوچه های شهر پناه می برم

به دفتر و خودکارم پناه می برم ...       می نویسم از این رویاهای شیرین اما خیالی ...

یادته اون روزی رو که گفتی میخوام برم     گفتم نرو، چرا میخوای از پیشم بری ؟

گفتی میرم اما یه روز برمیگردم                  گفتی میرم اما یه روز از عمرمم بمونه برمیگردم

گفتی میخوام برم                                          گفتم نرو، گفتی برمیگردم

گفتم نرو تو مثل نفس میمونی واسم          گفتی میرم ولی زود برمیگردم

گفتم نه اگه بری دیگه برنمیگردی                گفتی میرم اما عکستو هم با خودم میبرم

تا با عکست روزای بی تو رو سر کنم           تا همیشه نگات کنم، بوسه از لبات کنم

گفتم اگه بری پس من چیکار کنم                من با چیه تو سر کنم

من عکستو نمیخوام، روزای بی تو رو نمی خوام، من خودتو میخوام ...

یادته اون لحظه سکوت کردی و چیزی نگفتی، فقط گفتی میرم

اما نمیزارم چشم انتظار بمونی ...               بعد از اون همه حرفا آخر تو رفتی ...

گذشت و گذشت اما از تو نیومد خبری         هر دفه به دلم وعده میدادم

که فردا میای، فردا میومد و                       اما باز از تو نمیومد خبری ...

هر شب وقت خواب بغض گلومو میگرفت، اما پیش خودم میگفتم برمیگردی

میای دوباره مال من میشی                       دوباره گل باغچه دلم میشی ...

اما رفتی و دیگه برنگشتی ...

اونقدر چشم انتظارت موندم که باغچه دلم خشک شد ...

تعداد صفحات : 25

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 25 صفحه بعد