وقتـــی دلـــت گــرفتـــه

وقتـــی غمگینـــی


وقتـــی از زنـــدگـــی سیــــری …


حـــواستـــو خیلـــی جمـــع کـــن چـــون طعمــــۀ خــوبـــی هستــــی

به سلامتی کسی که واسش “اشک”ریختم


و رفت واسه رفیقاش تعریف کردو خندید…


 

http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/2379/7136648-b.jpg

 


 

 دلتنگم .......

 

تو کافى شاپ دختره دستشو گذاشته بود رو دست پسره

 و آروم لبخند ميزدند...

منم اين يکى دستمو گذاشتم رو اون يکى دستم

 اما اصلأ خنده نداشت ،

ملت به چه چيزايى ميخندنا !

 

 

 

اینکه هر دقیقه یه عکس می ذاری که با یه پسر هستی


دلیل بر شخصیت محبوب اجتماعیت نیست


یعنی انقدر بــــی ارزشی که با هر کسی خاطره می سازی...

 

 

دلم یک جای دنج میخواهد

آرام و بی تَنِش

جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی

تا آدم گاهی آنجا آرام بگیرد

مثلا ......................

آغوش تو

 

 

قرار نیست که همیشه من خوش باشم...

دیروز من خوش بودم از اینکه در کنارت بودم...

امروز دیگری خوش است برای با تو بودن...

و فردا یکی دیگر...

از تلاش دست نکش عزیزم که چشم ملتی به توست...

تو میتونی

دفتری پاره پاره از متنهای من ، دلی شکسته از حرفهای من .
صدایت پر شده در گوش من که میگفتی : تو مغروری، دل بکن از دنیای من.

 

دفتری پاره پاره از متنهای من ، دلی شکسته از حرفهای من .
صدایت پر شده در گوش من که میگفتی : تو مغروری، دل بکن از دنیای من.
میگفت که تو را همه میخواهند ، تو مال همه هستی جز من !
میگفت همه ی متنهایت را پاره کردم ، در آتش قلبم ریختم و سوزاندم .
میگفت که دیگر شنیدن صدایت برایم هیچ آرامشی ندارد ، احساساتت برای همه زیباست ، برای من هیچ زیبایی ندارد.
عکسهایم را پاره کرد ، و باز قلبم را در کوچه پس کوچه های تنهایی آواره کرد.
من که کسی نبودم ، او برایم این حرفها را گفت و مرا بیچاره کرد.
متنهای من تنها یک خواننده داشت ، او نمیدانست که احساست من تنها یک مخاطب داشت.
آن نویسنده ی محبوب در خیال تو ، تنها عاشق تو بود ، آن صدایی که آرامش میداد به تو، تنها به عشق تو میخواند.
تو نداستی غرور من ، غرور عشق بود و  سکوت من خواسته ی سرنوشت بود.
هر چه نوشتم برای تو بود و هر چه خواندم به عشق تو بود.


 

 

 

 

 زیـــر  بــارون  نفسـاتـــو  دوســـت  دارم

 
عـطـــر خـــوب، تــو رو بـارون میگیــره

 
بـا  تــو زندگیـــم  چــه رویــایــی  میشـــه

  بـا تــو ایــن قـلـــب یخــی جــون میگیــره

دوست دارم تمــوم لحظـه هامو با تـو باشم

دوســت دارم کـه دســت گـرمـتــو بگیــرم

دوسـت دارم تمــوم خاطراتـم با تــو باشــه

دوسـت دارم تـو انتظـار تلــخ تــو بمیـــرم

دوسـت  دارم  فقـــط  چشــاتــو وا  کـنــی

تـا  ببیـنــی  کـــه  چـقــــدر دوســت  دارم

همـــه  خـوبـــی هـاتـــو  بـاور مـی کـنـــم

نمــی تــونـــم  بـی تـــو طـاقـــت  بـیـــارم

زیـــر  بــارون  نفسـاتـــو  دوســـت  دارم

بـــوی خـــوب ، تـــو رو بـارون میگیــره

بـا  تــو زندگیـــم  چــه رویــایــی  میشـــه

بـا تــو ایــن قـلـــب یخــی جــون میگیــره

دوست دارم تمــوم لحظـه هامو با تـو باشم

دوســت دارم کـه دســت گـرمـتــو بگیــرم

دوسـت دارم تمــوم خاطراتـم با تــو باشــه

دوسـت دارم تـو انتظـار تلــخ تــو بمیـــرم

دوسـت  دارم  فقـــط  چشــاتــو وا  کـنــی

تـا  ببیـنــی  کـــه  چـقــــدر دوســت  دارم

همـــه  خـوبـــی هـاتـــو  بـاور مـی کـنـــم

 
نمــی تــونـــم  بـی تـــو طـاقـــت  بـیـــارم

 

 

 

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

همیشه تو را در میان قلبم می فشارم تا حس کنی

تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم

و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را

عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد

دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند

دلم تو را میخواهد، دلم تو را میخواهد

به عشقت تکیه کرده ام سالها ، نترسیدم از جدایی و اشکها

عشق را آنگونه که هست دیدم و تو را آنگونه که بودی خواستم

تو را همین گونه که هستی میخواهم

چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی

همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی

از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود

گرچه میترسیدم از پایان راه اما همسفرت شدم تا اینجا که رسیده ایم در کنار ماه

چقدر برای داشتنت سختی کشیدم ، چقدر با دلتنگی هایت سر کردم و اشک ریختم

چقدر لحظه شماری میکردم که تو مال من شوی ، حالا مال من هستی و من بی نیاز

برای داشتنت شب و روز کارم شده بود راز و نیاز

نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است

من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم

مال من هستی و همین است که من زنده هستم

در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم

جنس نگاهت درخشان بود که قلبم عاشق چشمانت شد

و اینگونه همه روزهایم فدای یک روز با تو بودن شد

و حالا میخواهم تمام عمرم را فدای عشق بی پایانت کنم

تو مثل و مانندی نداری ، تو فرشته ای و در قلبت جای تاریکی نداری

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

 


                                                                                     

 

 

♥ عکستو امشب دوباره توی آسمون کشیدم ♥

♥ توی چشمای قشنگت باز همه دنیا رو دیدم ♥

♥ شیشه تنهاییمو من واسه عشق تو شکستم ♥


♥ قصه از اینجا شروع شد که دلم رو به تو بستم ♥

♥ بیش از این که فکر می کردم با تو خو کرده نفس هام ♥

♥ تو رو می خوام قد دنیا تکیه کن به قلب تنهام ♥

♥ تو همونی که یه عمری گشتمو پیت دویدم ♥

♥ تا غروب رفتمو این بار به طلوع تو رسیدم ♥

♥ دستتو گذاشتی آخر تو  دستام ♥


♥ حالا وقتشه بدونی که چقدر عاشقت هستم

 ♥ دوستدارم عشقم مهربونم ♥

 

 

 
دُرشکِـه ای مــی خـــواهـــمـ سیــــاه ...

                                             کِــه یـــاد تــو را بــا خــود بِبـــرد ...

یــــــا نـَـه ...

                      نــَــه ...

                            یــــــاد تــــو بـــاشــد ...

                                              مـَــــــــرا بـــــــا خـــــود ببـــــرد..

هــَـر روز دیــوانــه تــَـر از دیــروز!


                                          وهـیـچـکـَـس نــمے دانــَـد:


پـُـشـتـ ایـטּ دیــوانــگـے و سـَـرخـوشـے!!


                                         چــه دردے را پـنـهــاטּ کـَـرده ام...


 

 

 

 

روزی خواهد رســــــــید....

که دیگـــــــــر....

نه صدایم را بشنــــــــوی...

نه نگــــــــاهم را ببنی...

نه وجودم را حس کنـــــــــی....

...

و میشویی...با اشکت....

سنگ قبر خاک گرفته ی مرا.....

....

و ان لحظه است...که معنی تمام حرف های گفته و نگفته ام را میفهمی

ولی....من ...دیگر ...نیستم....

 

همکلاسی غم های منـــ

چه زود گذشت ترم باهم بودن

شاگرد اول عشق تو شدی و من

باز هم مشروط چشمــــانت شدم

 
اگر جمله ی دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست؛

اگر جمله ی دوستت دارم راضی كننده و تسكین دهنده قلبهاست؛

اگر جمله ی دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست؛

اگر جمله ی دوستت دارم پایان همه جدایی هاست؛


اگر جمله ی دوستت دارم كلید زندان من و توست؛

پس با تمام وجود فریاد می زنم..... دوستت دارم.


 

 

 


 

درفرودست اکنون، کفتری می میرد در همان آبادی،

 کوزه از آب تهی است آب را گل کردند…

آن سپیدار بلند، که فلان رود روان، از کنارش میرفت،

 زرد و قامت کج و پژمرده شده،

دگر آن درویش هم، دلش از اینهمه ناپاکی این آب روان، بخروش آمده،

اما … خاموش است،

تا مبادا که همان خشکه نان هم ز کفش بستانند،

در مصاف گل و لای، رود زیبا خجل است، گویی…

زشتی دو برابر کند این آب کنون،

آب را گل کردند…

حرمت عشق شکستند، ناله از من بربودند،

مستی از من بگرفتند، آب را گل کردند…

 چه گل آلود این آب، و چه ناپاک این رود،

 تو به ما گفتی: مردم بالادست، چه صفایی دارند،

 غنچه ای گر شکفد، اهل دهباخبرند،  

و تو امروز کجایی سهراب؟!!

تا ببینی، که همان مردم بالادست،

ز صفا عاری و از عشق تهی میباشند،

 چشمه هشان بی آب… گاوهاشان بی شیر…

 دهشان بی رونق، ساکت و خاموش است،

 دگر از غنچه شکفتن خبری نیست،

 مردم بالادست، همه در ماتم و اندوه نشستند اما…

کدخدا در خانه با زنش میخندد، آب را گل کردند…

تو نبودی سهراب، آب را گل کردند…

تو کجایی سهراب؟

آب را گل کردند

چشم ها را بستند و چه با دل کردند…

وای سهراب کجایی آخر؟……

زخم ها بر دل عاشق کردند

خون به چشمان شقایق کردند..

تو کجایی سهراب؟

که همین نزدیکی عشق را دار زدند,

همه جا سایه ی دیوار زدند…

وای سهراب دلم را کشتند…..

اي سهراب کجايي که ببيني حالا

دل خوش مثقالي است

دل خوش ناياب است

تو سوالت اين بود

دل خوش سيري چند

من سوالم اين است

معدن اين دل خوش

 تو بگو اي سهراب

در کدامين کوه است

در کدامين صحرا در کدامين جنگل

عشق یعنی سکوت دو نگاه ... خنده ات از عشق لبریز ... امـــــــــا بی صدا ...

 

 

 


همه ایـن روزهـا کـه گــذشـت


درد بود، ولی درمانشان کارا نبود!  


یـاد تـو بود، اما خودت نبودی


نبودی و این درد بیداد میکرد، امان میبرید و تو باز نمیامدی ؟!  


 انگار هیچ حسی صدای ناله های مرا به تو نمیرساند!


گفتند درد را صبوری کن ..... صبوری کردم،

 

 انگار نمیدانستند درس صبوری را از برم!


 من مدتهاست صبوری میکنم نبودن ها و نخواستن های تو را


انگار حتی دلت نمیخواست این درد آرام بگیرد!


که خود میدانی اگر تو میخواستی،

 

 با تو همه دردها رفتنی میشدند 

درمان درد تو ... من نبودم!


اما درمان درد من .... تویی ...


 

حکـــــایـت

حکـــــــــــــــــــــایت ِ من… حکایت کسی بود که عاشق دریا بود ;اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت… دلباخته ی سفر  بود; اما  همســـــــــــــــــــــفرنداشت... زخم داشت;اما ننالیـــــــــــــــــــــد… گریه کرد; اما اشک نریخـــــــــــــــــت… حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…پر از فریاد بود; اما سکـــــــــــــــوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…  حکایت کسی بود که زجر کشید ;اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد

    •  
    •  دنبال کسی نیستم که وقتی می گم دارم میرم بگه نرو...
 

دنبال کسی هستم که وقتی میگم میرم بگه صب کن منم باهات بیام تنها نرو... 

 

انگشتانت را به من بده

 

برای شمردن لحضه های نبودنت

 

کم آورده ام...


 

و اشک...

و خاطراتی مبهم از گذشته

و احساسی که ماند در کوچه های خیس سادگی ام

فرصت با تو بودن توهمی شیرین بود

خواب کودکانه ی من

و تو ماندی در خاطرم

بی آنکه تو را ..!!!

چه قدر سخت است که با آشنا ترینت بیگانه باشی...

بعد از این همه عبورِ کبود،

قول میدهم دیگر قدر خلوتهایم را بدانم...

شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند ، عشق بورز به آن ها که دلت را شکستند ، دعا کن برای آنان که نفرینت کردند ، درخت باش به رغم تبرها ، بهار شو و بخند که خدا هنوز آن بالا با ماست ...

 


منتظر لحظه اي هستم كه دستانت را بگيرم

در چشمانت خيره شوم

دوستت دارم را بر لبانم جاري كنم

منتظر لحظه اي هستم كه در كنارت بنشينم

سر رو شونه هايت بگذارم….از عشق تو…..

از داشتن تو…اشك شوق ريزم

منتظر لحظه ي مقدس كه تو را در اغوش بگيرم

بوسه اي از سر عشق به تو تقديم كنم

وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هديه كنم

اري من تورا دوست دارم

وعاشقانه تو را مي ستايم

نمی توانم بنوسم هر چند که باید از خیلی چیزها بنویسم و شاید تو بعدها برایم خیلی چیزها بگویی
هر چه که هست بیا شریک شبنم ساده زندگی باشیم
به خود دروغ نگوییم وبه هم
بگذاریم که اندیشه های سبز پیچکی شود بر ذهن
وبگذاریم که خیال فاصله های جدایی افتاده را طی کند
و حس کنیم آنچه را که دوست داریم
زمان آن نیست که هر چه دلم می خواهد بگویم
اما….
اگر باران ببارد
چتری خواهم شد برای تو … 

باران كه می بارد

تمام كوچه های شهر

پر است از فریاد من كه می گویم

من تنها نیستم

تنها.....
منتظرم 

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود هم در غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
سودای تورا بهانه ای بس باشد
مه گوش تو را ترانه ای بس باشد
در کشتن ما چه میزنی تیر جفا
 مارا سر تازیانه ای بس باش ...

حوا بودטּ تاواטּ سنگینی دارد ...


وقتی آدمـ ها برای هر دمـ و بازدمـ ,


هوا نیاز دارند ...

 

     به هر که مینگرم 

                                             در شکایت است،

                                    در حیـــــرتم

دنیا بکام کیست؟


گاهی فقط گاهی
با یک نگاه...
با یک نفس شاید
مواظبم بودی
پس بگذار و بگذر
نگران من نباش
خواستی بیا و مرا ببین
من هنوز تکیه به دیوار دلواپسی ایستاده ام

میگفتند باران که می بارد بوی خاک بلند میشود...

اما اینجا باران که میزند فقط بوی خاطره ها می آید.

چه معنـــــى دارد
زندگى...!؟
وقتى كه هیچ اتفاقى
من و تو را
سر راه هم قرار نمى دهد !!

عبــــــور...
یعنی....
من ....
که از همۀ حسِ سرد و بی تفاوتت آروم و عاشقانه میگذرم..!!!

 

مــی دانـــی

اگـــر هنوز هم تورا آرزو می کنم

برای ِ بـی آرزو بودن ِ من نیستـــ !!

شــایـــــد

آرزویــی زیبـــاتــر از تـــ ــــو ســراغ ندارم ..

...

چه سخت است


 

نیستـــــ ـ ــــــی

 

درست زمانی که بایـــد باشـــــ ــ ـــــــــــی

 

مـــن برای تنهــــــــــــــــا نبـودن ..

آدمهای زیادی دور و برم دارم !!!

آن چیزی که ندارم کسی برای

" بـا هــــــــــــــــم بـودن "

است


وقتی بغضم شکسته شد
و نفس هایم
غرق شد در اندوه و بی تابی
فقط "سکوت" با من بود.
گاهگاهی که تنم
خسته از لحظه ها
به سوی تلخ ترین مرداب زندگی کشیده می شد
شب هایی که بالشم
خیس می شد از اشک شبانه حسرت
فقط "سکوت" با من بود

چقدر سخته پس از پشت سر گذاشتن کلی خاطره ی قشنگ...
با بی اعتنایی و بی تفاوتی بهت بگه:
هر جور راحتی کسی مجبورت نکرده بمونی!!!



برچسب‌ها:


می نویسم که تو بخوانى، اما حیف !
دیگران عاشقانه هاى مرا می خوانند و یاد عشق خودشان می افتند !
و تو… حتى نگاه هم نمی کنى …!